معینی کرمانشاهی

معینی کرمانشاهی
۱۵ بهمن زادروزِ رحیم معینیِکرمانشاهی
( زاده ۱۵ بهمن ۱۳۰۱ کرمانشاه — درگذشته ۲۶ آبان ۱۳۹۴ تهران ) نقاش، نویسنده، شاعر و ترانهسُرا رحیم معینی کرمانشاهی در خاندانی سرشناس به دنیا آمد. پدرش کریم خانِ معینی، سالار معظم کرمانشاهی، حاکم اصطهباناتِ فارس و مادرش از خاندانی کازرونیالاصل و داییاش صباح کازرونی معروف به “معتمدالتجار” از دانشمندان آن دوران بود که مدتها ریاست اداره معارفِ شهرهای اهواز، کاشان و قم را بر عهده داشت و روزنامه”صباح”را در کرمانشاه منتشر میکرد. نیایِ معینی کرمانشاهی، حسین خانِ معینالرعایا از سران انقلاب مشروطیت در غرب کشور بود که در همین راه به قتل رسید. معینیکرمانشاهی با چنین پیشینهای زندگی عادیِ خود را شروع کرد و در كرمانشاه مشغول تحصیل شد. در دبستان و دبیرستان نامش به عنوان نقاشی چیرهددست بر سرِ زبانها افتاد. همواره از دروس ریاضی و فیزیك دوری میجست و به کتابهای ادبی و تاریخی علاقه داشت و
به بررسی آثار بزرگان ادب پارسی رغبت نشان میداد. در شهریور ۱۳۲۰ و همزمان با اشغال نظامی ایران، فعالیّتهای سیاسیِ خود را آغاز کرد. از آنجا که وی به هنر نقاشی علاقه داشت، در این راه پیشرفت کرد و تابلوهایی نیز به یادگار گذارد که تابلو سیاه قلم حضرت مسیح، آخرین اثر وی در این زمینه است که در ۱۳۲۵ به پایان رسید. وی با نوشتن مقالههای تند و صریح، مخالفتهای خود را آشکار ساخت؛ از جمله فعالیّتهای عمده او انتشار روزنامه انقلابی
“سلحشوران غرب” بود که در پی آن دستگیر و زندانی و سپس به قلعه فلکالافلاک تبعید شد. با کشته شدن رزم آرا و آزادی تردد تبعیدیان، به تهران بازگشت و شیوه تازهای در پیش گرفت و این بار غزلها و ترانههایش وسیله نشان دادن خشم و اعتراض نسبت به اوضاع اجتماعی بود. وی از سالِ ۱۳۳۰ تا هنگام فوت، بدونِ احتسابِ ۴۰۰ ترانه و قطعاتی به سبکِ نو، با سُرودن و انتشارِ نود و چهار هزار بیت شعر نشان داد كه در این هنر از ذوق و قدرتی
سرشار برخوردار است. با انتشارِ مجموعههای “ای شمعها بسوزید” و “خورشیدِ شب” ثابت کرد كه غزلسُرایی چیره دست است؛ با عرضه كتابِ “فطرت” اندیشههایِ عرفانی خود را در قالبِ مثنوی به نمایش گُذاشت؛ با نگارشِ “حافظ برخیز” شناختی دیگر از لسانالغیب را مكتوب ساخت؛ با چاپِ گُزیدهای از ترانههایِ خود به همّتِ فرزندش حسین در كتابهایِ “رازِ خلقت” “خوابِ نوشین” و “حكایتِ نگُفته” نوآوریها و بیهمتاییِ خویش را در این شاخهی
دشوار از شعرِ پارسی به قضاوتِ عموم واگذار ساخت؛ با تضمینِ غزلیّاتِ لسانالغیب، پا به پای حضرتِ حافظ، بینِ اوراقِ کتابِ “در خراباتِ مغان” قدم زد و با ارائه تاریخِ منظومِ ایران در چهارده جلد، تحتِ عنوانِ “شاهكار”، رسالتی شاعرانه از رویكردهایِ پُر فراز و نشیبِ تاریخیِ میهنش را به نمایش گُذاشت و خود را سُخنوری توانا و پُرقدرت مُعرّفی كرد. او شاعری توانا و خوش ذوق بود و ضمن سرودن شعر، چندی به ترانه سُرایی و ایجاد تحوّل اساسی در این هنر پرداخت به صورتی که با ساختِ ترکیباتِ نو و تشبیهاتی بینظیر، آثار آهنگینِ خود را در قلمرو فلسفه، عرفان، پند و نصایح در زمینههای اجتماعی وارد کرد. ابداعِ ترانههای تمثیلی “تابلوسُرایی”و به کار بُردنِ این نوآوری در آثاری چون آبشار، طاووس، الماس، سرو و بید، برق و خرمن، تاک و هشتاد و هشت اثر برای اجرا در برنامه وزین گلها به تهیه کنندگی زنده یاد داوود پیرنیا پدید آورد که توسط خوانندگان رادیو اجرا شده است. رحیم معینی کرمانشاهی از ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۲ با شصت آهنگساز و موسیقیدان برجسته همکاری کرده است.
آثار مکتوب ایشان بدین قرار است:
۱) ای شمعها بسوزید
۲) فطرت
۳)خورشید شب
۴) حافظ برخیز
۵) راز خلقت
۶) خواب نوشین
۷) حکایت نگفته
۸) تاریخ منظوم ایران تحت عنوان “شاهکار” در چهارده جلد که ده جلد آن تا نیمه ی سلطنت ناصرالدین شاه قاجار منتشر شده و چهار جلد آن محفوظ است که در آینده منتشر خواهد شد.
۹) در خرابات مغان
۱۰) “خاطراتِ عمر رفته” شامل غزلیاتِ سُروده شده در دهه پایانیِ زندگی که به زودی منتشر
خواهد شد.
برخی از ترانههایِ دو قسمتی وی مانندِ سفر کرده و بازگشته، خوابِ نوشین و شبزنده دار، پیوند گلها و ثمر گلها، گوشهگیر و تنها منشین و ترانههایِ دیگری چون کودکی، نگران، رفتم که رفتم، جایِ تو خالی، حکایتِ نگفته، افسانه عشق، راهِ خیال، تو بخوان، همصدا، طاقتم ده، مینای شکسته، طوفان، عشق خود حاشا مکن، یادِ من کن، عشق، رازِ خلقت، گمراه، تو را هرگز نمیبخشم، اشکِ روزگار، بهارِ من گذشته شاید، بویِ بهار، چشمانِ سبز، تنهایی و بسیاری از ترانههای جاویدان دیگر را میتوان نام برد.
استخدام معینی کرمانشاهی در اداره كّلِ انتشارات و تبلیغات، ابتدا با دستورِ کتبیِ دكتر مصدّق نخست وزیر در سال ۱۳۳۰ صورت گرفت و به دنبالِ آن در سمتهای زیر مشغول به کار
شد:
۱) خبرنگارِ پارلمانی
۲) ریاستِ دفتر و بایگانیِ اداره خبرگُزاریِ پارس
۳) رئیسِ دایره گُفتارهای رادیو
۴) ریاستِ دفترِ اداره رادیو تهران
۵) رییس دفتر و دبیرِ شورایِ نویسندگان
۶) معاونتِ تامالاختیارِ رادیو تهران
۷) رییس کمیسیون نمایشاتِ کلِ کشور
۸) بزرگ دبیر کمیته شعر و ترانه.
وی در خصوص ادغامِ رادیو در تلویزیون چُنین اظهار داشته است: “تا سالِ ۱۳۵۰ كه رادیو و تلویزیون در هم ادغام شد، با مشكلاتِ بیشماری دست به گریبان بودم. كارمندانی نظیرِ من هم بدونِ در نظر گرفتنِ تمایلِ شخصی و انجامِ مذاكرهای، مانندِ میز و صندلی و قفسه به آن تشكیلات یعنی (رادیو و تلویزیونِ ملّیِ ایران) منتقل شدند. ابتدا از سویِ مدیرعاملِ وقت نامهای محبّتآمیز و پُراكرام به عنوانِ بزرگدبیرِ كُمیته شعر و ترانه به دستم رسید كه با عنایت به خدماتِ هنری و اداریِ صادقانهام، همكاری با آن دستگاه را بپذیرم؛ به طور طبیعی با توجّه به كار شكنیهایِ سابق، پاسخِ اینجانب مثبت بود ولی به زودی دریافتم كه نه تنها اوضاعِ هنری بهتر نشده است بلكه هدفِ امر و نهیِ دربارمنشانهی مدیرانِ سازمان نیز قرار گرفتم. برنامههایِ وزینی چون گُلهایِ رنگارنگ، گُلهایِ جاویدان، یكشاخه گُل، برگِ سبز و گُلهایِ صحرایی تبدیل به رنگارنگهایِ بیرنگ و روحی شدند كه از هنر فقط واژهی آن را یدك میكَشیدند. طیِ دو ملاقاتی كه با مدیرعاملِ سازمان داشتم، كارم به جر و بحث و پرخاش كشید؛ پس از آن، كار بالا گرفت و انتقاد از این رسانهی صوتی و تصویری را در بسیاری از مصاحبههایِ مطبوعاتی مطرح كردم؛ در حضورِ جمعی از مدیران و كاركنان، دعوتنامه جشنِ به اصطلاح هنرِ شیراز را پاره كرده و رویِ میزم انداختم؛ از پذیرفتنِ دو مدالِ در جشنِ پنجاهمین سالِ سلطنتِ پهلوی كه یكی به خاطرِ سخنسُرایی در انواعِ
شعرِ پارسی و دیگری به واسطه ترانهسرایی و ایجادِ تحوّل در این شاخه دشوارِ هنری به اینجانب تخصیص داده شده بود، خودداری كرده و آنها را توسّطِ آورندهاش استاد ابراهیمِ صهبا برگشت دادم. سرانجام مجموعِ این حركاتِ مخالف باعث شد تا اوّلِ مهرماهِ ۱۳۵۴ زمانی كه با استفاده از مرخصی در كرمانشاه به سر میبُردم، حكمِ بازنشستگیِ تعلیقیِ اینجانب پس از بیست و دو سال خدمت، به صورتی كاملاً غیرِ قانونی صادر شود. چون حقوقِ ناچیزِ دولتی زندگی ام را تأمین نمیكرد، بازگشتِ من به دورانِ جوانی ام دلچسبتر شد و تصمیم گرفتم در ملكِ اجدادیِ خویش و در زمینی كه از دهسالگی در آن رشد كرده و جدّ اندر جّد به خانواده ما تعلّق داشت زراعت كنم؛ دوثلثِ این ملكِ ششدانگ را رژیمِ سابق به نفعِ زارعین تصرّف كرده بود و مایملكِ ما به یك ثلث تقلیل یافته بود. درآمدی كه از این ارث داشتم سالها زندگیِ مرا اداره میكرد تا اینكه در پاییزِ سالِ ۱۳۵۹ با شروعِ جنگ و آشفتگیِ منطقه غرب، باقیماندهاش نیز توسّطِ هیأتِ هفت نفره جمهوریِ اسلامی بر باد رفت؛ درآن زمان بدونِ هیچگونه مذاكره و رسیدگی و حتّی حضورِ خودم، مابقیِ این ملكِ موروثی به تصرّفِ زارعینِ دهاتِ مجاور داده شد و به اندازه پشیزی مرا صاحبِ حقّ ندانستند. سالها از این جریان میگُذرد و هنوز هم نتوانستهام برایِ این حركت معیاری مبتنی بر اخلاق و عدالت بیابم. زندگیِ منِ اجاره نشین نیز با زمان سپری شد ولی گویی خالقِ هنر با من هنوز كار داشت و مرا به سادگی در لحظاتِ بیهوده عُمر رها نساخت و قلم را برایِ انجامِ وظیفهای خطیر در دستم قرار داد. گویی تمامیِ آن مصائب و تجربیّات، مشكلات، چوب خوردنها، محسود واقع شدنها، حقكُشیها، دسته بندیها و آزادهكُشیها زمینه سازِ انجامِ این وظیفه بوده است؛ خلقِ تاریخِ منظومِ ایران؛ كاری كه از سال ۱۳۷۲ روزانه ۱۲ تا ۱۵ ساعت از عُمرم را به خود اختصاص داده است. خوشحالم كه مأمورِ انجامِ این خدمتِ بزرگِ ملّی و فرهنگی شدم و پاداشِ آن را نیز در دنیای دیگری خواهم گرفت.” رحیم معینی کرمانشاهی فقید علیرغم نوشته شبکههای مجازی هرگز در بستر بیماری به سر نَبُرد و در حالی که تا ۴۸ ساعت قبل از فوت مشغول نوشتن و سُرودن بود، در ۹۳ سالگی به دلیل ایستِ قلبی درگذشت.
ترانه و ترانه سرایی در مصاحبه با علی دهباشی در اینجا
سپاس از وبلاگ دوستداران استاد معینی کرمانشاهی اینجا